هشت ماهگی طاها جون
روزها تند تند میان و میرن و ما هر روز شاهد بزرگ شدن فرشته کوچولوی زندگیمون هستیم و خدا رو شکر می کنیم به خاطر این همه مهربونی و قدرتش...
اونقدر تغییرات سریعه که من مجالی برا نوشتن پیدا نکردم....
سعی میکنم به روز کنم وبلاگ پسرکمو.
هشت ماهگی روزای سختی رو هم با خودش داشت...
پسرکم برا اولین بار مریض شد و خیلی ضعیف شد... واقعا حالا میفهمم مادر بودن یعنی چی؟؟!!!
خدا کنه هیچ وقت مریضی تو نبینم گلم.دکتر و امپول ودارو رو تجربه کرد...فقط هم شیر میخورد...
یه ویروس لعنتی اس اس، پسرمو مریض کرد...اینم عکسی از دوران مریضیش....البته به زرده تخم مرغ هم حساسیت داشته گویا...اینو خودم تشخیص دادم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی